از جدالهای فلسفی و تئوریک میان نویسندگان و روشنفکران آن عصر که بگذریم، یکی از مهمترین عواقب این دوره از تاریخ سیاسی جهان، هم ردیف شدن نامهای بزرگ و کوچک در حوزه ادبیات با واژهای به نام جاسوس بود؛ واقعهای که به درست یا نادرست نامهایی چون ارنست همینگوی، جورج اورول، گراهام گرین، ریمون آرون، آندره برتون، سامرست موآم، جان لوکاره، دانیل دفو و حتی میرچیا الیاده، والتر کمپووسکی، هاینریش بل و گونتر گراس را در کنار اتهام جاسوسی قرار میدهد. در این رهگذر نویسندگانی چون میلان کوندرا، اسماعیل کاداره و آرتور کوتسلر نیز از برچسب جاسوس یا خبرچین دولتها و دستگاههای اطلاعاتی برخی کشورهای متخاصم یا رقیب در امان نمانده و گهگاه خبری در این وادی، زندگی ادبی آنها را تحتتأثیر قرار داده است.
اگر چه در بررسی پرونده این نامها کم و بیش اتهام جاسوسی به یقین بدل و در برخی موارد با واکنش سفت و سخت نویسنده و هم صنفانش مواجه شده اما آنچه در کل موضوع، نظرها را بهخود جلب میکند، طرح اتهامی است که اعضای یکی از معترضترین گروههای اجتماعی را هم ردیف برچسبهایی نظیر مزدور، خائن و متجاوز قرار میدهد.
در تقابل این دو موضع اجتماعی آنچه پیش از صحت و سقم ماجرا مهم میشود و پای زندگی شخصی نویسنده را به ارزیابی کارنامه ادبیاش باز میکند، بازاندیشی در بحثهای جنجالبرانگیزی چون مرگ مؤلف و جدایی متن و مؤلف است؛ چرا که اگر محرز شود که یک نویسنده در دورانی که مشغول خلق شاهکار خود بوده به نفع یک جریان یا سیاست، فعالیت غیرحرفهای از نوع سیاسی - امنیتی رادیکال نیز میکرده دیگر نمیتوان در نقد و بررسی آثارش چندان چهره یک مرده بیخاصیت را از وی متصور بود و صرفا به تاویل و تفسیر اثرش پرداخت؛ اگر چه منتقدینی چون فیلیپ باند، نظری عکس این موضع داشته و همچنان مصرهستند که حتی اطمینان حاصل کردن از جاسوسی برخی نویسندگان بزرگ تأثیری بر خوانش آثار برجسته آنان نداشته و نخواهد داشت.
ماهیگیر بزرگ در تور اتهام جاسوسی
«جاسوسان، پیدایش و سقوط کیجیبیدر آمریکا»؛ این عنوان کتابی بود که انتشار آن در سالجاری میلادی، پرده از همکاری یکی از ستونهای ادبیات معاصر آمریکا با سازمان اطلاعات و امنیت شوروی کمونیست برداشت. مؤلفان این کتاب (جان ارل هاینز، هاروی کلر و آلکساندر واسیلیوو) نوشتندکه طبق اسناد سری دوره استالین که در دهه90 میلادی به دست یکی از نویسندگان کتاب (واسیلیوو که خود از افسران سابق کی جی بی بود) رسیده، ارنست همینگوی، نویسنده سرشناس آمریکایی و خالق شاهکارهایی چون «وداع با اسلحه» و« پیرمرد و دریا»، نزدیک به یک دهه (1940 میلادی) با کیجیبی همکاری میکرده است.
وی اگر چه در این کتاب با عنوان «جاسوس دم دمی مزاج» و غیرکارآمد توصیف شده اما گویا تا آنجا پیش رفته است که افسران و رهبران سازمان اطلاعاتی شوروی به وی لقب آرگو داده و در گزارشهای خود به میل و خواست او برای کمک به کمونیستهای شوروی اشاره کردهاند. انتشار این کتاب واکنشهای مثبت و منفی بسیاری را در پی داشت تا آنجا که برخی هواداران افراطی همینگوی اظهار کردند: این نویسنده نامدار با زیرکی هنرمندانه خود از ارتباطات سری بهعنوان دست مایه رمانهای خود استفاده کرده است.
لعه مرموز اورول
از زمانی که نویسندگان چپگرا و سوسیالیست دهههای 30 و 40 نویسنده رمان «قلعه حیوانات» را به جاسوسی برای اینتلیجنت سرویس متهم میکردند چیزی حدود 6 دهه گذشت تا در اوایل قرن بیست و یکم داستان ارتباط اریک آرتور بلر، مشهور به جورج اورول با ماجرای مککارتیسم فاش شد. وی که ابتدا در جوانی به سوسیالیسم گروید و حتی در جنگ داخلی اسپانیا در دهه 1930 حضور یافت، رفتهرفته به منتقد جدی این مسلک و مرامهای اعتقادیاش بدل شد تا آنجا که در کتابهای خود با طنزی نیش دار، سیاستها و مرام کمونیستها را به مضحکه میگرفت.
در اوایل دهه جاری میلادی در مطبوعات آمریکا و بریتانیا فاش شد که اورول در جریان واقعه مک کارتیسم، فهرستی 103 نفره از نویسندگان، روشنفکران و هنرمندان آمریکایی تهیه کرده و آن را با عنوان هنرمندان متعارض با حس میهن پرستی و متمایل به اردوگاه چپ در اختیار کمیته تحت رهبری ژوزف مک کارتی قرار داده است. در این فهرست نام بزرگانی چون چارلی چاپلین نیز به چشم میخورد.
البته اورول تنها نویسنده یا هنرمندی نبود که بعدها با این جریان نسبت یافت بلکه در جریان مک کارتیسم نام افراد دیگری نظیر الیا کازان، استفن اسپنسر، آرتورکوستلر و ریمون آرون مطرح شد و حتی ردپایی از آندره ژید فرانسوی نیز در این پرونده باقی ماند. مدافعان اورول معتقدند او جاسوس باشد یا نباشد در قوت یا ضعف آثارش که تا به حال هر کدام نزدیک به یکصد میلیون نسخه فروش داشته و به 40 زبان دنیا ترجمه شده تأثیری ندارد.
آلمانیهای جاسوس
نمایش فیلم مستندی از هانس رودیگرمینوف، فیلمساز آلمانی و انتشار زندگی نامه خود نوشت او به نام «کندن پوست پیاز» در4-3 سال اخیر، پرده از راز جاسوسی 2 تن از شاخصترین نویسندگان آلمانی برای سیا و اساس برداشت. در افشاگری نخست، رودیگرمینوف، نویسنده فیلم مستندی درباره هدایت امنیتی رسانهها، فرهنگ و افکار عمومی، مدعی شد: سازمان سیا همواره خواهان جذب روشنفکران و هنرمندان چپ، از جمله نویسنده بزرگی مانند هاینریش بل بود. بل درست در حکم یک قطعه الماس در کلکسیون سازمان سیا بود. رودیگرمینوف میگوید از آغاز دهه 60، گزارشهای هاینریش بل از سفرهایش به شوروی و لهستان به دفتر مرکز فرهنگی سازمان سیا در کلن میرسید.
این مرکز در محل انتشارات کیپنهویر و ویچ استقرار داشت و محل جمع شدن گروهی از روزنامهنگارهای سرشناس و بانفوذ بود. نویسنده رمان «عقاید یک دلقک» در این انجمن به عنوان نویسندهای جدا از دولت که نمیتوان به او رشوه پرداخت، معروف بود اما او در عمل در خدمت اهداف دولت آمریکا و شرکای آن در آلمان درآمد و در مرکز فرهنگی سازمان سیا در شهر کلن از چنان اهمیتی برخوردار شد که ریاست آن را بهعهده او نهادند.
اما در سال 2006، گونتر گراس نویسنده مشهور «طبل حلبی» و برنده جایزه نوبل با انتشار کتابی اتو بیوگرافیک ،فاش کرد که حدود 60 سال پیش و در اوج جوانی بهعنوان عضوی از اساس فعالیت مستمر داشته است. وی در کتاب کندن پوست پیاز نوشت: «از اینکه وارد ارتش آلمان شده بودم، احساس غرور میکردم. قصدم این بود که وارد نیروی دریایی شوم و در زیردریایی خدمت کنم که چون امکانش نبود، سر از این نیروی ویژه در آوردم. با این حال، یک نفر را هم مجروح نکرده بودم. هرچند که بعدها با مفاهیم دیگری آشنا شدم و شرم بهجا مانده از آن را، همچنان با خود کشیدهام.» اعترافات گراس باعث شد تا عدهای از نویسندگان با ارسال نامهای به آکادمی نوبل تقاضا کنند جایزه این نویسنده آلمانی پس گرفته شود.
شوخی یا پرونده مشکوک
محققان انجمن مطالعات رژیمهای استبدادگر طی گزارشی که در هفته نامه پرتیراژ ریسپکت منتشر کردند نام یکی از جریانسازترین نویسندگان اواخر قرن بیستم که تا آن زمان بهعنوان نویسندهای مبارز و راوی رنجهای بشری شناخته میشد را با صفت جاسوس همنشین ساختند. آنها مدعی شده بودند که میلان کوندرا نویسنده جلای وطن کرده اهل چک و ساکن پاریس، جاسوس کمونیستها بوده و بر این اساس به یکی از افتخارات او که همانا همراهی با هواداران دوبچک در بهار پراگ بود خدشه وارد ساختند.
این ادعا با واکنش نویسندگان بسیاری نظیر نادین گوردیمر، کارلوس فوئنتس، یاسمینا رضا، اورهان پاموک، گابریل گارسیا مارکز و فیلیپ راث همراه شد. خالق رمان «شوخی» در واکنشی به این ادعا گفت: «درست است که در دوره جوانی، کمونیستی پر شور بوده اما هرگز با پلیس مخفی حکومت کمونیستی رابطهای نداشته است.» این مسئله آنقدر برای کوندرا مهم بود که برای دفاع از خود، برای نخستین بار پس از 25 سال، با رسانهها گفتوگو کرد.